سام نازنین ماسام نازنین ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه سن داره

کودکانه

کلینیک نوید

صبح روز بعد همسری رفت مدارک بیم رو گرفت از کیلینیک و برای بعد از ظهرش هم از دکتر وقت گرفت. بعد از ظهر رفتیم  مطب خدا رو شکر خیلی معطل نشدیم. همه خانم هایی رو که با هم روز قبل بودیم رو دیدم همشون خوب بودن خدا رو شکر!! یکیشون به من گفت من مونده بوده تو اون وضعیت تو چه انرژی داشتی همه مارو ساپورت می کردی.اون خانم کرمانی هم می گفت من تو اون حال بد حواسم به خودم هم نبود اینقدر تو مثبت بودی که آدم یادش می رفت سرم دستشه و سرش داره منفجر میشه!!! راستش خوشحال شدم که تونسته بودم بخندونمشون. برای خودم هم خیلی تاثیر داشت و باعث شده بود گذر زمان یادم بره!!! خلاصه دکتر رو دیدیم .دکتر راضی بود از عمل. کمی فضای رحم را باز کرده بود و چسبندگی جزئی ل...
28 مهر 1392

اولین ملاقات با نوید

صبح روز چهارشنبه ۱۶ مرداد با کلی دردسربرای مرخصی گرفتن هم خودم هم همسری شال و کلاه کردیم و رفتیم نوید.برای کسایی که بار اولشون هست هزینه ها و اطلاعات رو می نویسم که مثل من گرفتار نشن. اولش رفتیم پذیرش یک خانم جوانی ما رو دید .یک چک لیست بلندبالایی از اطلاعات من و همسری و سوابق درمان و... همه رو گرفتند.بعد هم گفتند باید یکسری آزمایش انجام بدیم که همه آنها رو توی همون کلنیک انجام می دادن.از ساعت ۷ صبح اول رفتیم تو نوبت سونوگرافی تا همسری بره قبض ها رو پرداخت کنه من تو نوبت نشستم.خیییییییلی شلوغ بود.یه عالمه خانم و آقا اونجا بودن و به اغراق می تونم بگم ۸۰ درصدشون هم از شهرستان های مختلف اومده بودن فقط برای اینکه بیان نوید. همسری که اومد ...
28 مهر 1392

لاپراسکوپی

 جمعه رفتیم برای لاپراسکوپی!!! از دو هفته قبل برای 5 شنبه کلی مهمون دعوت کرده بودیم.تولد همسری بود و یه عالمه باید کار می کردیم.نمی شد دیگه کنسل کرد!!! دکتر گفته بود که شب از 10 به بعد چیزی نخور و فقط هم سوپ بخور!!!! از صبح 5 شنبه بدو بدو کارامو کردم یه عالمه غدا درست کردم و خونه رو مرتب کردم تا شب .دیگه به قدری بوی غذا بهم خورده بود که نمی تونستم هیچی بخورم!!! تو دو روز قبلش هم دکتر دو تا قرص  حالت مسهل داده بود که معده من رو تخلیه کنه.خلاصه تشنه و گشنه (چون آب هم نباید می خوردیم از شبش) جمعه صبح رفتم برای عمل گفته بودن ساعت 9 عملت می کنن!!!!!!!!!!!!!!!!!  از 7 ما رو بردن تو اتاق ریکاوری و لباسامون رو عوض کردن.نوید د...
28 مهر 1392

در انتظار آمدنت هستیم

روز ها بقدری سریع از پی هم میگذرند و خاطرات خوب وبد را بسرعت با خود می برند.با هر تصمیم  توی مسیری قرار می گیری  و دنباله مسیر ت خواسته و نا خواسته تو را درون تلاطم زندگی  غرق میکند.این صفحه برای من و همسرم یادگار روز های سخت انتظار  آمدن فرشته کوچکمون هست.  من و همسرم ۲,۵ سال رفتیم زیر یک سقف.والان ۲ سالی هست که منتظر امدن فرشته کوچولوم هستیم تا بیاد و با آمدنش به زندگیمون رنگ تازه ای ببخشه.تا ۸ ماه پیش فکر می کردیم که با درمان من همه چی حل میشه اما متاسفانه باید از روش های دیگری استفاده می کردیم.حدود ۸ ماه پیش وارد سیکل درمان زیفت شدم.که الان هم دارم ادامه می دم. تو این مسیر با دوستای گلی توی این سایت آشنا شدم ...
27 مهر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد